♡ I Purple You ♡



چجوری میشه دائما دوباره و دوباره دلتنگش نشد؟

دلتنگ هبیتیت ، کافه ی دنجش ، قصه های سالیوان پیر

معصومیت چکاوک و شاهزاده ی فرانسویش

دلتنگ پریزاد و مرد قصه گو

دوقلوی های هندی ، بندر مارسی

ظلم و معصومیت ، تضاد و کلیشه شکنی

خیانت ناخواسته ، عشق های طرد شده

دلتنگ کیم آچا ؛ اینجا ایستگاه آخره همشهری  کلاری~

میخندی اوژنی؟ اوژنی میخندی؟

هر روز یکی به امید پرستیدنت نفس میکشه

چقدر دیگه لازمه توضیح بدم ک با نخوندنش چقدر ضرر میکنین؟(:

اینم با فونت ریز نوشتم ک کمتر بابت خوردن مغزتون با دزیره

:"و اصرار های پی در پی دعوام کنین~

 ×ولی لطفا به حرفم گوش بدین و بخونیدشَ:"

خیلی دلم میخواست حداقل ژورنالشو پرینت بگیرم اگ گرفتم میذارم عکسشو ~ و اینکه اگ مخاطب جدید وبم هستین و نمیدونین راجب چی دارم صحبت میکنم ، تو طبقه بندی موضوعی ستون کناری، "دِزیره" رو کلیک کنید.

پ.ن : اگه فک کردین من قرار نیس از این عکسای قهوه و نسکافه ی پایین و بالای پستام بکشم بیرون ، خب تبریک میگم ، شما کاملا درست فک میکنید! ((:


درود بهت هم وطن

صدای منو از رادیو جوان میشنوی! :دی

این پست اول مربوط به یه چالش بود که تو وب آیسان دیدم ، و چون مختصر و مفید بود دلم خواست توش شرکت کنم . اما یه اتفاقی افتاد که کاملا از اون حالت مختصر بودن خارج شد. چون یهو یادم اومد تو این یکی وب هم یه چالش تقریبا مشابه اون بالایی دیده بودم که خیلی وقت پیش دلم میخواسته ب سوال هاش جواب بدم ؛ پس سوال هاشو کنار هم چیدم. شد به یه چالش ترکیبی. 

هر کسی این پست رو دید و از سوال هاش خوشش اومد میتونه سوال هاشو کپی کنه و شرکت کنه ، عنوانش هم "فلانی ب چند سوال پاسخ میدهد" باشه .اون دوتا وبی هم ک منبع اصلی ساخته شدن این چالش بودن همون بالا وسط حرفام لینک کردم.

اگر سوالی هست که دوست ندارین بهش جواب بدین خیلی راحت زیرش خط تیره بذارید یا اصلا حذفش کنید. 

خلاصه همین دیگه((:

چالش تو ادامه مطلب

ادامه مطلب

Download

*و بالاخره صدمین پستم*

نشسته بودم رو صندلی پشت میز به درامایی ک اخیرا دارم می بینم و چیزی به تموم شدنش نمونده فکر میکردم که یهو بابا با یه قیافه ی فوق کیوت تو اتاقم سرک کشید و گفت: هی! خوش میگذره!؟ 

همون لحظه مداد و خودکارمو گذاشته بودم پشت گوشام، موهامو گوجه ای بسته بودم ، ساعت ۱۲ و نیم بود نشسته بودم جلوی لپ تاپ منتظر معلم زیست بودم ک تشریفشو بیاره. سرمو برگردوندم سمتش با یه قیافه ی پوکر گفتم ن بابا چ خوشی!! لبامو ب طرز لوس و مزخرفی غنچه کردم سرمو برگردوندم رو جزوه ی عقب مونده م که جلسه قبل ننوشته بودمش ک یهو گفت: "عه!! عجبا"

 اومد بالا سرم یواشکی پچ پچ کرد :"ببین گوش بده یه لحظه برا مامانت کادو خریدم با یه شاخه گل، فقط نمیخوام داداشت بفهمه(آخه حق داره اون نخاله ی کله فندوقی همیشه همه چیو لو میده! چیش‌) فقط یه کارتی چیزی پیدا کن یه جمله روش بنویس با سلیقه ی خودت دیگه! خودم کادوش کردم گذاشتمش تو پله های ورودی"~

همون لحظه من با ضایع ترین نیشخند جهان برمیگردم سمتش و سرمو ت میدم ، اونم میخنده و میره.

بعدش چیکار میکنم؟! دو ساعت تو اتاق بالا و پایین می پرم :

+ یااا چینجا؟؟ چینجا؟؟ چینچا جینجا چینجا؟؟ بویااااا چینجا؟؟ چینجا ؟؟ چینجا ؟؟؟ 

* چینجا = "واقعا" به کره ای*

*بویا = چیه*

و دستامو میذارم رو صورتم و در حالی ک وسط کلاس زیست معلم داره داد میزنه کسی سوالی نداره؟؟؟! منم در حالی که هیچکی خونمون نیست تو اتاقم داد میزنم :

+ چینجاااا؟ چینجاااااا؟ 

آپا کیووووو

*" بابای کیوت"به کره ای :| .XD.*

و باورم نمیشد اینقدر بالا و پایین پریدم و چنین واکنش های لوسی از خودم ب نمایش گذاشتم ولی چینجا ، تا حالا این روی کیوت بابامو وقتی سعی میکنه اینجوری چیزیو مخفی کنه ندیده بودمش

کیوت کیوت کیوت کیوت واای دلم میخواست بپرم بغلش کنم

منم سر کلاس نشستم کارت پستال قرمز با قلبای صورتی درست کردم ، و با خط داغون مزخرفم ، توش "همسر عزیزم روزت مبارک نوشتم". و بعدم مثل اسکلا خندیدم و به چینجا چینجا ادامه دادم'-' !!!!

نمیدونم من زیادی تحت تاثیر کی دراما قرار گرفتم ، یا واقعا زندگیم داره شبیه دراما ها میشه. شایدم من زیادی جوگیر و دیوونه ام و دو روز دیگه ک سریالم تموم شد،  همه چی یادم بره'-'

چمد 

پ.ن : بابا میدونم اینو نمیخونی ولی اینقدر کیوت نباش لطفا قلبم طاقت نداره اکلیل بالا میارم/_'-'_\

دقت کردین روز مادره (در واقع فرداس) ولی کل بحث حول محور پدر بود؟ 

پ.ن 2 : روزت مبارک مامان~ رو چشمام جا داری(: و فک کنم بیشتر حرفامو روز تولدت بهت گفتم ، از ته ته دلم بودن~ بمون برام.

پ.ن 3  : شما هم به کادو هاتون عطر میزنین یا من رد دادم؟

پ.ن 4 : بابا رسید خونه! مامان هم همینطور! میخواد کادوشو بده! براش آرزوی موفقیت کنین 

*چرا خندم گرفته باز.‌. چینجا؟*


وقتی بالاخره بازم بعد صد سال میری بیرون و گربه های خیابون زیر لب با هم پچ پچ میکنن ک : عهه! اینو نگا! این همون دختره نیس ؟! 

گربه ی وانیلی : چرا خودشه!

گربه ی کرم قهوه ای : وااو بیاین عکس بندازیم واسه نیویورک تایمز! بالاخره تو عموم دیده شده.!

من : 

اینجوری که من دلتنگ این بستنیا بودم امروز ، هیچکدوم از اون مشتریا نبودن مطمئنم ؛ و

عین همیشه : شکلاتی ، توت فرنگی ، کره گردویی 

بگذریم که یه زمانی کلا معتاد انبه ایش بودم جوری که مسئول اون بستنی فروشی منو میدید میگفت انبه دیگه؟D:' منم بعد هزار جور رنگ عوض کردن میخندیدم میگفتم بله همون همیشگی ولی کم کم سعی کردم طعم های دیگه هم امتحان کنم چون حیف بود واقعا 

بستنی خوردن با آهنگای بی تی اس رو امتحان کنین بدجور می چسبه

بیاین بگین طعم های مورد علاقتون چیان؟! 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

safar125 لیمویی انتظارِ فرج مطالب علمی افشای ماهیت فرقه تروریستی رجوی خبرهای روز تکنولوژی انتشار چاوره ش دانلود اقدام پژوهی همراه مارکتینگ شمال- -کلینیک کسب و کار ستار محمدی - آموزشهای دیجیتال مارکتینگ